آزمون امتحان املا پایه نهم دبیرستان فروغ دانش بورنگ به صورت دیجی فرم

دبیرستان فروغ دانش بورنگ دانش آموزان عزیزم در متن زیر که از ابتدای کتاب تا پایان درس هفدهم آماده گردیده، تعداد 30 واژه‌ی نادرست املایی به کار رفته‌است.

استفاده از اپلیکیشن ها و پیامرسان ها، پاسخ به تماس ها و استفاده از کلید های پایین موبایل مجاز نیست

زمان تکمیل این آزمون 30 دقیقه میباشد

تایید و ادامه

نام و نام خانوادگی خود را وارد نمایید: *

تایید

به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگزرد عقل حیران شود از خوشه ی زرین عنب/ فهم عاجز شود از حقه ی یاغوت انار از جمال صورت قصر و بسیاری غلامان و صریر ملک وی ،هیچ خبر ندارد. زآزادگان بردباری و سعی / بیاموز آموختن آر نیست ای پیرمرد در موسم کهنسال و فرطوتی، کار ایام جوانی پیشه کرده ای. همین که توانستم چند لغت را حجی کنم، معلمم کارت هایی به من داد. مردم بی هنر،مادام بی سود باشد،چون مقیلان که تن دارد و سایه ندارد

تایید

طنز ظریف و کارساز؛ برای آنکه انتقادش به طعن و لئن و هجو ،شباهت نیابد،انتقادها را با طنز می آمیزد. از این دید،میهن برای همه ی هم پیوندان و باشنده گانش، مادرانه رفتار می کند و میهن را در آورد گاه ها،از گزند دشمنان و احریمن خویان می رهاند. گر تکبر می کنی با خواجگان صفله کن/ ور تواضع میکنی با مردم درویش کن بازی او،مطالعه و تحقیق، فریاد های کودکانه اش،بحث و مناضره با دیگر شاگردان بود. مرد فقیه مسئله را باز گفت سپس از جای برخواست و دوست بیمار را ترک کرد؛ بیمار پاسخ خویش را یافت و آرام و خندان دیده از جهان فرو بست. این طرف ایرانیان تنها این طرف تنها صلاح جنگ ایمان بود در چنان حالی هراس انگیز شهر از آن سوی سنگر ها شیر مردان را صدا می زد

تایید

اسکندر،یکی از کاردانان را از عملی شریف،عزل کرد و عملی خصیص به وی داد. از گوشه ی سومعه آواز درآمد که ای مرد خود را رنجه مدار که او چندین سال است تا به ما دل سپرده است. ابلیس زهره ندارد که گرد او گردد تو خود را مرنجان ای ترار! جنگ بر پا شد تا مردترین مردان در حسرت قافله ی کربلای عشق نمانند. این جمله را یک جوان بسیجی،مردی از صلاله ی جوانمردان بر تابلوی دروازه ی خرمشهر نگاشته بود ای ابوذر،اگر درباره ی چیزی که به آن علم نداری.،از تو پرسیده شود،بگو نمی دانم تا از پیامدهای ناگوار آن در عمان بمانی.

تایید

اگر هیا نمی بود، هیچ کس مهمانداری نمی کردو وفا به وعده ها نمی نمود و نیاز های مردم را بر نمی آورد. لباسی دوختم بر قامت دل/ ز پود مهنت و تار محبت تا گاهی باور هایت را مورد پرسش قرار دهند،که دست کم یکی از آنها اعتراضش، به حق باشد تا زیاده به خودت قره نشوی. شکار خود را بی آنکه بجوند،در سینه فرو می برند؛آنگاه دیگر نمی توانند تکان بخورند و در مدت شش ماه به هظم آن مشغول اند. آن وقت جانم از صرور و شادمانی لبریز می شود و همه ی ستارگان آهسته به من لبخند می‌زنند.

تایید

نام معلم خود را وارد نمایید *

تایید