حکایت زیر را بخوانید و به سوالات پاسخ دهید.
در زمان مصطفی (ص) کافری را غلامی بود مسلمان، صاحب گوهر.
سحری خداوندگارش فرمود که تاس ها برگیر که به حمام رویم.
در راه مصطفی(ص) در مسجد با صحابه نماز می کرد. غلام گفت ای خواجه، این تاس را لحظهای بگیر تا دوگانه ای بگزارم، بعد از آن به خدمت روم. چون در مسجد رفت نماز کرد. مصطفی(ص) بیرون آمد و صحابه هم بیرون آمدند.
غلام تنها در مسجد ماند. خواجه اش تا به چاشتی منتظر بود و به بانگ می زد: ای غلام بیرون آی.
گفت مرا نمی هلند.
چون کار از حد گذشت خود سر در مسجد کرد تا ببیند کیست که نمی هلد.
جز کفشی و سایه ای ندید و کسی نمی جنبید.
گفت آخر کیست که تو را نمی هلد که بیرون آیی؟
گفت آن کس که تو را نمی گذارد که انرون آیی. خود کس اوست که تو را نمیبینی.
(تاس:کاسه/ صحابه:یاران پیامبر/ دوگانه:نماز دو رکعتی/نمی هلد:نمی گذارد)
الف) ویژگی های زبانی حکایت را بنویسید.
ب) محتوا و دورن مایه ی حکایت چیست؟
(2 نمره)