شما نیز میتوانیدبه سادگی نظرسنجی جامع برگزار کنید
www.digiform.ir

نظرسنجی کپی از انتخاب متن به صورت دیجی فرم

لطفا به سه مورد رو انتخاب کنین 



تایید و ادامه
آیا ... موافقید
بسم الله الرحمن الرحیم
صبح جمعه بود
تلویزیون را که روشن کردم،نوار مشکی کنار تصویر نظرم را به خودش جلب کرد
اول از هر چیزی در تقویم دنبال مناسبتی گشتم اما موردی نیافتم
صفحه مجازی را که باز کردم،یک امریکایی پست گذاشته بود:متاسفم که روزتان را به خبر شهادت قهرمانتان اغاز میکنید!!!
کم کم تمام صفحات پرشد از عکس تو و ویدیوی ساعت پروازت.
ناگهان دلم ابری شد و چشمانم خیس ..
درست همان ساعتی که همه در سایه ی امنیتی که تو برایشان گسترده بودی،خواب بودند،تو میل پرواز کردی
فکر میکنم در ان هنگام هم لبخند میزدی،چون میخواستی حاج احمد و حاج حسین یوسف الهی را در آغوش بگیری
مهر سکوت بر لبهایم گذاشته شد،چون در خیالم تورا مانند الماسی ظریف حمل میکردم
اما حالا انگار حیات دیگر بی تو میسر نبود.
دوست دارم همه بدانند تو یک شخص نبودی،یک تفکر بودی،یک اعتقاد
یک درخت پر از اندیشه های عماری
حاج قاسم...شهادت تو نقطه ی پایان تو نیست،شروع دوباره ی باکری ها و همت هاست
شروع شناخت دوباره ی خدا...
حاج قاسم وقتی به عکست نگاه میکنم ،تو میشوی مصداق بارز ان جمله که می گفت:در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند 
و چشمای تو انتهای همه ی حرفا بود

سفرت بخیرو سلامت فرمانده ی قلب های همه ی ایرانیان
*



تایید

آیا ... موافقید
یک ویژگی هست که خاص شهداست. 
زنده اند.... مارا مشاهده میکنند
همین هم می شود کلید قفل رمز آلودی که فقط مسلمانان می فهمندش! 
  حاج قاسم ویاران شهیدش و امام زمان (عج)، نظاره گر کارهای ما هستند. چه کاری؟ چه گونه؟ چرا؟ 
وچقدر دلشان میخواهد که ما هم، مثل خودشان زندگی مان را رو به ظهور حضرت صاحب، متفاوت از میلیارد ها آدم ببندیم! 
فرج آقا بشود، آدم ها حسرت میخورند که چرا کم کار کردند در دوران غیبت. چون بهترین عمل بوده. 
همراه شهدا می شود. کارها کرد: حسرت زده نمانی... یا علی 
رفته سردار نفس تازه کند برگردد
چون ظهور گل نرگس به خدا نزدیک است.
*



تایید

آیا ... موافقید
ایران از وجود امثال او که خالی نمی شود، این را دشمن هم می داند، پس از این بابت غمی نیست. اما از بابت قطره قطره اشکی که از چشمان رهبرم چکید، بغضی که در گلویشان نشست، غمی که بر دلشان آوار شد... ذره ذره جانتان را با قاسم های آینده و سرداران چون سلیمانیمان میگیریم. 
حالا هم مردم شب ها با نگاه به ستاره ها راحت می خوابند هزار سردارعلم را نگه داشته اند ومن 
هم. شده ام سردار دیگری که از راه حاج قاسم ومقدساتی که او برای حفظشان جنگید.، محافظت کنم. 
مثل حاج قاسم برای امام زمان علمداری میکنم. 
انشاالله
*



تایید

آیا ... موافقید
حاج قاسم می گوید: یک بار برای جلسه خدمت حضرت آقا بودیم. جلسه هنوز شروع نشده بود چون منتظر بقیه دوستان بودیم. آقا من را صدا کردند. خدمتشان رسیدم، آقا کتابی دستشان بود، نشانم دادند همراه چند عکس از شهدا. وقتی دیدم، آق فرمودند: اگر شما هم رفته بودید (شهید شده بودید) این مأموریت های سخت را نمیتوانستید انجام دهید! من آن موقع بود که (از بودن وماندن) بسار خوشحال شدم. 

وجود ها متفاوت است! 
اثر وجود و حضور هم متفاوت است! بعضی ها وجود دارند اما آنقدر بی برکت است که عین بی وجودی است! 
بود و نبودشان حتی برای خانواده هم فرقی ندارد چه برسدبه اجتماع وکشور! 
اما بعضی ها، 
وجودشان، حضور در عالم هستی است. بیدار کننده ی دل هاست. روشن کننده ی تاریکی هاست.! 
این وجود های پر برکت تنها در یک صورت به وجو می آیند: 
در سایه ی اهل بیت! 
حاج قاسم به نیت امام زمان ارواحناله الفدا مقابل ولایت زانوی ادب می زد. 
خدا این گونه میپذیرد 
امام زمان این گونه برکت میدهد
*



تایید

آیا ... موافقید
سلام

👇🏻
دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت امنیت
به وقت نجات (شجاعت)


دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت نماز
به وقت خشوع

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت ولایت
به وقت دلدادگی

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت حسین
به وقت زینب

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت یک و بیست دقیقه
به وقت بیداری از غفلت
به وقت خدا


.

جلوی هرجمله تصویری که تو ذهن خودم اومد رو مینویسم

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت امنیت( فیلمای سوریه ی سردار)
به وقت نجات(شجاعت) ( فیمایی که ایشون راحت روی خاکریزا راه میرن)

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت نماز(عکس یا فیلم نمازخوندن سردار یا عکسی که وسط نماز دارن از بچه گل میگیرن)
به وقت خشوع

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت ولایت( عکسی که سردار دست روی سینه دارن مقابل آقا)
به وقت دلدادگی

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت حسین
به وقت زینب

دوباره ساعتم را کوک کن سردار
به وقت یک و بیست دقیقه
به وقت بیداری از غفلت
به وقت خدا

بینش یا آخرشم میشه همون آهنگ قاسم هنوز زنده ست رو کار کنیم
*



تایید

آیا ... موافقید
خواب بودم
آنقدر شیرین که دلم نمیخواست بیدار شوم
اما آفتاب چشمانم را نوازش می‌کرد 
باید دل میکندم از گرمای رخت خواب و به استقبال سرمای آب میرفتم
به محض بیدار شدن، جعبه جادویی خانه را روشن کردم تا مگر موسیقی دلنواز صبحگاهی، لبخند را بر لبانم آورد
آه از آن لحظه
آن از آن جلوه

قلبم علاقه ای به تپش نداشت
چشم هاشم متوقف بر تصویر تو
دست هایم سرد
پاهایم سست 
نفس، مانده در سینه
و قفل بغض در گلو

کلید بغض را گم کرده بودم 
اشکی سرازیر نشد 

خاطره ی اون روز خطی حک شده بر قلب ما شد 

اما چه ارتباطی‌ست بین خواب ما و پرواز تو 
پرواز تو در خواب ما بود 
هزار بار این اتفاق را در ذهن تکرار میکنم تا شاید شااااید درک کنم...
*



تایید