زیرساخت پایدار برگزاری آزمون آنلاین
www.digiform.ir

آزمون فارسی و نگارش 1 آزمون شهریور 1399 به صورت دیجی فرم

به نام خدا سوالات را با دقت پاسخ دهید

digiform

استفاده از اپلیکیشن ها و پیامرسان ها، پاسخ به تماس ها و استفاده از کلید های پایین موبایل مجاز نیست

زمان تکمیل این آزمون 80 دقیقه میباشد



تایید و ادامه
نام خانوادگی و نام خود را با حروف فارسی وارد نمایید *



تایید

کد ملی خود را وارد نمایید *



تایید

زمان فعل جمله: « از آبشار زندگی بالا رفتم » در گدام گزینه درست است؟



تایید

نقش دستوری واژه های « روزی، خیابان » در متن زیر در کدام گزینه درست است؟ ‏ روزی خسرو را در خیابان دیدم ‏



تایید

نشانه ندا و منادا را در کدام گزینه می بینید ‏ ای عقل مرا کفایت از تو جستن ز من و هدایت از تو



تایید

شکل صحیح واژه های نادرست املایی متن زیر در کدام گزینه می باشد ‏ آنها مجاهدان راه خدا و الم داران آن تحول عزیمی هستند که انسان امروز را از بنیان تغیر می ‏دهد. آن همه غریحه را با خود به زیر خاک برد. الهی، حجاب ها را از راه بردار و ما را به ما ‏مگذار.‏



تایید

معنی درست واژه ها و اصطلاحات « فرج، خود، گبر، باری، شهناز » در متن زیر در کدام ‏گزینه است؟ ‏ بعد از خواندن دعای فرج و توسل به حضرت زهرای مرضیه (س) به آب زدند – بشد تیز ‏رهام با خود و گبر – باری، یک روز که خسرو زنگ قرآن، در «شهناز» شوری به پا کرده بود، ‏‏... ‏



تایید

جواب صحیح در کدام گزینه است؟ با کلمه آبشار یک تشبیه بسازید؛ به طوری که چهار رکن ‏تشبیه را دارا باشد. ‏



تایید

کاربرد حرف «و» در این جمله چیست؟ زندگی و سفر مانند هم هستند.‏



تایید

بیت هشتم شعر «دلیران و مردان ایران زمین» کدام گزینه است؟



تایید

متضاد واژه های زیر در کدام گزینه آمده است؟ عالم – منظم - عنود - تکیده ‏



تایید

مفهوم کنایی این عبارات در کدام گزینه است؟ سر هم نبرد به گرد آوردن ‏



تایید

مفهوم بیت زیر در کدام گزینه درست است؟ مخور طعمه جز خسروانی خورش که جان یابدت زان خورش پرورش



تایید

پیام این بیت در کدام گزینه وجود دارد؟ ‏ همی رنجه داری تن خویش را دو بازوی و جان بداندیش را



تایید

معنی بیت زیر در کدام گزینه است؟ همه تیغ و گرز و کمند آورید به ایرانیان تنگ و بند آورید



تایید

کدام گزینه بیت را به فارسی روان معنا کرده است؟ ز قلب سپاه اندر آشفت طوس بزد اسب، کاید بر اشکبوس



تایید

مفهوم بیت زیر در کدام گزینه درست است؟ هم اکنون تو را ای نبرده سوار پیاده بیاموزمت کارزار



تایید

کدام گزینه درباره این جمله درست است؟ اگر معاملت می کنی، با حق کن، که تا خلق، سود خود نبیند، با تو معاملت نکند! ‏



تایید

کدام گزینه برداشت درستی از مثل «آب که سر بالا برود قورباغه ابوعطا می خواند» ارائه نکرده ‏است؟



تایید

آیا با رعایت عناصر داستان، نوشته ای داستان گونه نوشته شده است یا نه؟ ب- موضوع: هدف من برای آینده‎ خداوند گر ز حکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری‎ با کوله ی قرمز گل گلی که برای خریدنش آواره ی کوچه و خیابان شده بودم در پیاده رو تند تند راه ‏میرفتم،انگار مسابقه ی دو میدانی گذاشته بودند و من هم میخواستم اول بشوم ( آره یه روزی تو دو میدانی هم ‏اول می شم )‏‎ فکر بهترین دانشگاه های پزشکی تمام وجودم را در بر گرفته بود ( آره منم یه دختر پشت کنکوری تیزهوش و ‏پر تلاش، با اراده و پر از پشتکار بودم )‏‎ چقدر فکر کردن به این رویا ها شیرین و دلنشین بود ( کاش الان سال بعد بود درست همین موقع ها لابد من ‏الان رزیدنت بیمارستانم و بازم با یه تخته شاسی گل گلی دارم تو سالن راه میرم و همه هم منو خانم دکتر ‏صدا می کنن! تازه کلی از درسمو باید تو کانادا بخونم و ...... )‏‎ الان دقیقا از اون روز 10 سال گذشته تخته شاسی قرمز گل گلی زیر دست هایم است در حال نوشتنم اما تمام ‏کلمات پر از احساس و عاطفه و حرف های ناگفته ی تمام آدم ها در نوشته های من است خبری از قرص و ‏شربت و سرم نیست و قلبم مملو از عشق نویسندگی و روحم سر شار از انرژی مثبت ،‎ درست است که 10 سال از آن ماجرا گذشته و من در دانشکده ی پزشکی درس نخوانده ام، درست است که ‏‏10 سال گذشته است و من لباس سفید پزشکی بر تن ندارم، درست است که 10 سال گذشته است تخته ‏شاسی من این بار حکم دیگری را ایفا میکند، اما چقدر تمام این اتفاقات در برابر نشستن 10 ساله ی من بر ‏روی این ویلچر آهنی کنار پنجره پیش پا افتاده است.‏‎ ‎ تنها چیزی که من را در این حادثه امیدوار نگه داشته این بوده که شاید من با تخته شاسی و لباس سفید در ‏بیمارستان هرگز به اندازه ی امروز خوشحال نبودم، حالا که زندگی من جزء داستان زندگی های موفق در ‏نشریه در حال چاپ است، در می یابم که زندگی به آن گونه که من می خواهم جلو نمی رود و تازه می ‏فهمم که چقدر برای خداوندگارم خنده دار بود حرف زدن من از آرزوهای محالم.‏ در نهایت از انتشارات این مجله خواهشمندم در آخر داستان زندگی من حک کنند..(باشد تا روزی بیش از ‏این ها بدانیم. بیش از این ها بنویسیم و چیز هایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن و نوشتن آن ها این ‏احساس در ما بیدار شود که انسان تر شده ایم.‏



تایید

آیا با رعایت عناصر داستان، نوشته ای داستان گونه نوشته شده است یا نه؟ موضوع : هشتاد سالگی ام می توانم تصور کنم هشتاد ساله ام و هنوز حافظه ام کار می کند . هشتاد سالگی ام را دوست خواهم داشت، ‏درست همان گونه که تمام این سال ها زندگی ام را با تمام دردها، اندوه ها و فراز و نشیب هایش دوست ‏داشتم. می توانم تصور کنم بدنم خم شده است و آهسته آهسته راه می روم و بیشتر از این که آسمان و ابرها را ‏ببینم ، زمین و آنچه که روی زمین است را می بینم و شاید این همان داستان با شکوه پیر شدن باشد‎ .‎ این که آرام آرام برای به زمین پیوستن آماده می شوی . حتی چشمانت هم بیشتر زمین را می بینند تا آسمان را‎ ‎‎.‎ آن زمان زنی جوان با موهایی به سیاهی شب های پر ستاره و اکنون پیر زنی هشتاد ساله با موهایی به رنگ ‏برف ، سفید. چه اندازه این گذر می تواند زیبا باشد‎ . آرام آرام جوانی ات را در ازای پخته تر شدن می دهی، انرژیت را در برابر آرام شدن و بیشتر اندیشیدن. گاهی ‏با خود می اندیشم اگر همیشه مثل روزگار جوانی انرژی داشتیم و سریع رفتار می کردیم آیا می توانستیم آرام ‏بگیریم و عمیق تر فکر کنیم ؟ می توانم هشتاد سالگی ام را تصور کنم که به آرامی با عصایی در دست در امتداد درختان راه می روم و با خود ‏فکر می کنم که آیا مسیر زندگی ام را به درستی طی کرده ام ؟ همان طور که صدای ضربه های عصایم به زمین ، آهسته حرکت کردنم را نشان می دهد به یاد تمام روزهای ‏سپری کرده ام می افتم‎ . روزهای سخت و پر از اضطراب جوانی ام در ذهنم تداعی می شود‎ .‎ مگر می شود جوان بود و اضطراب نداشت ؟‎ مگر می شود جوان باشی و سرشار از رویا و تخیل نباشی ؟‎ مگر می شود جوانی باشد و هیجانی نباشد ؟‎ مگر می شود جوان بود و در بحران نبود ؟‎ مگر می شود‎ …‎ بحران ها به وجود می آیند که قدرتمان را در جوانی محک بزنند . به نظر من جوانی خودش یک بحران ‏درونی است . ذهن باید درگیر حل کردن مسئله ای باشد و آنقدر راه حل پیدا نکند تا برای‎ ‎مرگ آماده شود ‏و‎ ‎مرگ‎ ‎را حل نشده بپذیرد.‏ گاهی به این فکر می کنم، به این که ما در جوانی آنقدر در مسیر بحران های بدون راه حل قرار خواهیم گرفت ‏تا جایی که نا امید می شویم و تصور می کنیم هیچ چیز راه حلی ندارد و باید با مبهم بودن بعضی اتفاقات کنار ‏آمد و نپرسیم چرا ؟ شاید گذر از جوانی این درس را به ما می دهد که بعضی وقایع را باید بپذیریم و در سکوت تسلیم جریان ‏بزرگتری شویم، جریانی به نام زندگی‎ …‎ در نهایت این که زندگی هزاران هزار سال بعد از ما هم وجود خواهد داشت و ما فقط بخش کوچکی از این ‏جریان بزرگ هستیم.‏ می توانم در هشتاد سالگی ام ببینم جوان هایی را که از کنارم می گذرند و انگار قرن ها با من از همه جهات ‏فاصله دارند‎ .‎ می توانم تصور کنم آرام آرام سلامتی ام را از دست می دهم و به این فکر کنم که اگر تمام شود راضی هستم ؟ ‏راضی از تلاش هایی که کرده ام . کارهایی که انجام داده ام . عمری که سپری شده است . مسیری که تا هشتاد ‏سالگی آمده ام . راضی از اشتباهاتم ، از بی تجربگی هایم و تصمیم های نادرستی که گرفته ام‎ .‎



تایید

کدام گزینه درباره روش تضاد مفاهیم برای نوشتن متن ذهنی غلط است؟



تایید

کدام گزینه درباره روش جانشین سازی برای نوشتن یک متن ذهنی غلط است؟



تایید

کدام گزینه درباره روش مقایسه برای نوشتن یک متن عینی غلط است؟



تایید