زیرساخت پایدار برگزاری آزمون آنلاین
www.digiform.ir

آزمون املا دی ماه 1400/10/21 به صورت دیجی فرم

به نام خدا

digiform

استفاده از اپلیکیشن ها و پیامرسان ها، پاسخ به تماس ها و استفاده از کلید های پایین موبایل مجاز نیست

زمان تکمیل این آزمون 30 دقیقه میباشد



تایید و ادامه
نام و نام خانوادگی خود را وارد نمایید *



تایید

متن زیر را بخوانید و کلمه هایی که غلط املایی نوشته شده اند را تصحیح کنید و صحیح آن را بنویسید .


تابستان ،کنار جنگل را با بوته های انبوح  تمشک زینت داد و پاییز روی سیم های برق ، دسته دسته  پرستوها ی محاجر  نشانید و زمستان ، ابرهای زخیم خاکستری رنگ را در آسمان پهن کرد . خورشید گفت : « ای نقاشان چیره  دست ،به نوبت نقاشی کنید و اصر  شگفت انگیز خود را به وجود آورید و بگزارید  مردم از تماشای آن ها لذت ببرند.»

نخستین  کار این مسافران از راه رسیده ، این است که  لانه های سال گزشته ی خود را بیابند. وقتی جوجه ها از تخم بیرون آمدند ، پدر و مادر  با حشراطی  که شکار می کنند، به آن ها  غزا می دهند . زمان کوچ آن ها که فرا می رسد، دسته دسته روی بام ها یا سیم های برف جمع می شوند و به نظر می آید که به گفت و گوی مهمی مشغول هستند . پرستوها ناچار می شوند ، به جاهای  معطدل تری کوچ کنند.
پسر جواب داد: « من الاقی ندیدم.» مرد خشمگین شود و پسر را پیش  ها کم برد . 
« پسر جان اگر تو الاق را ندیده ای ، چتور  نشانی هایش  را  دادی ؟ » اما الف های  طرف چپ  دست  نخورده  مانده  بود . هاکم به خوش  و فهم  پسر  آفرین  گفت  و مرد از او معذرت خواست .
در زمان های قدیم ، حکیمی قصد صفر کرد .
حکیم گفت : « اگر جایی برای این کار آماده کنید ، حازرم .» 
در باره ی  حکیم  با دیگران سحبت کرد .چند  روز بعد ، حکیم  درآن شهر ، سرگرم تعلیم جوانان شد و روز به روز  بر شهرت  و نیک نامی  وی  افضوده  شد .
ساعتی درحال بود که از حوش. رفت .

بازرگان  می خاست  برای طوطی  زیبای  خود  سوقاتی  بیاورد .  به طوطی  گفت : «  چه می خواهی  تا برایت  به ارمقان  بیاورم ؟ » 
طوطی گفت :« ای  خارجه ،  پیقام   مرا به دوستانم  در هندوستان برسان  و ازحال من آن ها را  با خبر کن .» 
بازرگان  پذیرفت در هنگام  بازگشت  نمی دانست  چگونه  موزوع  مرگ طوطی  هندوستان  را برای  طوطی خود باز گو کند .

توران  به فرماندهی  افراسیاب ، از  رود  جیهون  گزشته بود . روزگار  به سختی  می گزشت  وچاره ای  جوز ، بورد باری  نبود . آرش کمانگیر ، تیرانداز  ماحر  ایرانی  خود را برای  پر طاب نیزه آماده  کرد .

شادی ونشات  در چحره ی همه ی مردم شهر دیده می شد .
بچه ها و جوان ترها  بسیار خوشحال  پدر حیجان  به نظر  می آمدند .
آری ، « اقا»  آمدند و سخنان  خود  را آغاز کردند .  برخی از شوغ  می گریستند و جمعی مشتاغانه  گوش می دادند.

                


                       موفق باشید .




تایید