متن زیر را بخوانید و کلمه هایی که غلط املایی نوشته شده اند را تصحیح کنید و صحیح آن را بنویسید .
تابستان ،کنار جنگل را با بوته های انبوح تمشک زینت داد و پاییز روی سیم های برق ، دسته دسته پرستوها ی محاجر نشانید و زمستان ، ابرهای زخیم خاکستری رنگ را در آسمان پهن کرد . خورشید گفت : « ای نقاشان چیره دست ،به نوبت نقاشی کنید و اصر شگفت انگیز خود را به وجود آورید و بگزارید مردم از تماشای آن ها لذت ببرند.»
نخستین کار این مسافران از راه رسیده ، این است که لانه های سال گزشته ی خود را بیابند. وقتی جوجه ها از تخم بیرون آمدند ، پدر و مادر با حشراطی که شکار می کنند، به آن ها غزا می دهند . زمان کوچ آن ها که فرا می رسد، دسته دسته روی بام ها یا سیم های برف جمع می شوند و به نظر می آید که به گفت و گوی مهمی مشغول هستند . پرستوها ناچار می شوند ، به جاهای معطدل تری کوچ کنند.
پسر جواب داد: « من الاقی ندیدم.» مرد خشمگین شود و پسر را پیش ها کم برد .
« پسر جان اگر تو الاق را ندیده ای ، چتور نشانی هایش را دادی ؟ » اما الف های طرف چپ دست نخورده مانده بود . هاکم به خوش و فهم پسر آفرین گفت و مرد از او معذرت خواست .
در زمان های قدیم ، حکیمی قصد صفر کرد .
حکیم گفت : « اگر جایی برای این کار آماده کنید ، حازرم .»
در باره ی حکیم با دیگران سحبت کرد .چند روز بعد ، حکیم درآن شهر ، سرگرم تعلیم جوانان شد و روز به روز بر شهرت و نیک نامی وی افضوده شد .
ساعتی درحال بود که از حوش. رفت .
بازرگان می خاست برای طوطی زیبای خود سوقاتی بیاورد . به طوطی گفت : « چه می خواهی تا برایت به ارمقان بیاورم ؟ »
طوطی گفت :« ای خارجه ، پیقام مرا به دوستانم در هندوستان برسان و ازحال من آن ها را با خبر کن .»
بازرگان پذیرفت در هنگام بازگشت نمی دانست چگونه موزوع مرگ طوطی هندوستان را برای طوطی خود باز گو کند .
توران به فرماندهی افراسیاب ، از رود جیهون گزشته بود . روزگار به سختی می گزشت وچاره ای جوز ، بورد باری نبود . آرش کمانگیر ، تیرانداز ماحر ایرانی خود را برای پر طاب نیزه آماده کرد .
شادی ونشات در چحره ی همه ی مردم شهر دیده می شد .
بچه ها و جوان ترها بسیار خوشحال پدر حیجان به نظر می آمدند .
آری ، « اقا» آمدند و سخنان خود را آغاز کردند . برخی از شوغ می گریستند و جمعی مشتاغانه گوش می دادند.
موفق باشید .