آب ، این روح مزاب امید وزندگی ، تازه نفس ، جوان ، ذلال ونیرومند با گامهای استوار و امیدوار شتابان می رفت تا خود را به دهان خشک زمین و سدها کشتزار سوخته .
وقتی جوان های ما خرّ مشهر را باز پس گرفته بودند ، عوایل ریاست جمهوری بنده بود . جوانان ما ، بسیجیان ما و ارتش ما بتوانند خرّ مشهر را با آن همه استهکاماطی که دشمن و پشثیبانانس درست کرده بودند ، باز پس بگیرند .
متخسسان و دانشمندان جهانی مجبور شده اند اتراف کنند که جوانان ما با پستوانه ایمان و حمت وخیرت توانسته اند .
نو جوانی ، دورهُ انتقال از کودکی به بزرگسالی است ؛ تفریبا از یازده سالگی آغاز می شود وتا هجده سالگی ادامه می یابد که دوره ای پرفراذ وفروز ، بین وابستگی واصتقلال است .
با سرف وقت می توان طلا به دست اورد ولی دکایک طلف شده را با طلا نمی توان خرید. می گویند ، اسکندر در اسنای سفر به شهری رسید واز گورستان غبور کرد . سنگ مذارها را خواند . وبه هیرت فرو رفت زیرا مدت ساحبان کبور که بر روی سنگ ها هک شده بود .
هجره ای ساده وکوچک نسیب او شد .
شوق خواندن واتش مطالعه در وجودش زنده شد . اخلاس وحمت بلند، اعتا کند و به قلب نگران مادر نیز آرامش ونشات بخشدو بیماری وکثالت او را شفا دهد.
پاسخ صحیح : مذاب . زلال . صدها . اوایل . استحکاماتی . پشتیبانانش . متخصصان . اعتراف . پشتوانه . همت وغیرت . تقریباً . فراز وفرود . استقلال . صرف . دقایق . تلف . اثنای . عبور . مزارها . حیرت . صاحبان قبور . حک . حجره ای . نصیب . عطش . اخلاص . همت . اعطا . نشاط . کسالت
(20 نمره)