عجب دیوونه ی دانشمندی!!!
بهلول دیوونه رو میگم
داشت از کوچه ای رد میشد که یهو صدای ابوحنیفه رو شنید داشت میگفت دانش آموزانم
هر کسی بگه انسان اختیار داره دروغ میگه
من میگم ما هیچ اختیار نداریم همه ی کارها رو خدا انجام میده
بهلول تو فکر رفت یهو سنگی برداشت و زد تو سر ابوحنیفه
ابوحنیفه عربده ای زد.
شاگردان ابوحنیفه بهلول رو گرفتند و با هم نزد قاضی شهر بردند
ابوحنیفه گفت آقای قاضی بهلول دیوونه سر مرا شکسته من ازش شکایت دارم
بهلول گفت
آقای قاضی دروغ میگه من نبودم
بعد رو به ابوحنیفه کرد و گفت مگر تو نمیگی همه کارها رو خدا انجام میده و انسان اختیاری از خودش نداره؟ گفت آری گفت پس از خدا شکایت کن نه من...
ابوحنیفه که هیچ راه پس و پیشی برای جواب دادن نداشت، ساکت شد و از شکایتش صرف نظر کرد.
ادعای ابوحنیفه در داستان بالا، شبیه ادعای مطرح شده در کدام یک از آیات زیر است؟
*
(5 نمره)
مسابقه قرآنی به صورت دیجی فرم
