زیرساخت پایدار برگزاری آزمون آنلاین
www.digiform.ir

آزمون نهایی، خانوم ایمان نژاد ♥️ به صورت دیجی فرم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام قشنگم 😍 چطوری؟ خوبی؟ 😍 حال دلت چطوره؟
  برا آزمون که نه محک و مرور یافته های ذهنی😉 چطوری؟

پس با یه بسم الله خوشگل اول بادقت خوب سوال و بخون روش یکم فکر کن و ببین با کدوم قسمت از درس میتونی جوابش و بدی 🌿🌻👀

مطمئنم در این مرحله آخر تپش هم مثل همه مراحل قبل پرقدرت میای و میدرخشی✌🏻😍

آماده ای؟ بزن بریم💪🏻💪🏻

digiform

استفاده از اپلیکیشن ها و پیامرسان ها، پاسخ به تماس ها و استفاده از کلید های پایین موبایل مجاز نیست

زمان تکمیل این آزمون 120 دقیقه میباشد



تایید و ادامه
نام و نام خانوادگی خود را وارد نمایید
و نوشتن نام شهرو استان، شماره همراه و کدملی اجباری هست و آزمون بدون اطلاعات پذیرفته نیست.
(اگر در آزمون های قبل حتما کامل همه رو نوشتی دیگه نیاز نیس)
*



تایید

(این قسمت و خوب بخونین)

و در نهایت تپش به پایان رسید...
زمان اعلام امتیازات بود و حبس شدن نفس در سینه های قابل لمس...

امتیازم رو که دیدم فقط عدد و رقم خالی نبود...تصویر گنبد طلایی و صفای صحن انقلاب لحظه ای از جلوی چشمم دور نمیشد...
دوباره دعوت شدم...عجیب دلم بی قراره....
فاصله ی بلیط گرفتن و چمدان بستن و راهی شدن قد پلک زدنی گذشت و الان روی فرش های پر نقش و نگار صحن انقلابیم...

زمزمه ی زیر لب این روزام این بیته:
بر فرش حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نتکانی، نتکانی، نتکانی
 
با بچه ها دور هم بودیم.با زهرا یکی از بچه های گروه صحبت میکردم یهو یاد این جمله آقای وکیلی افتادم و گفتم:

وای زهرا یادته آقای وکیلی گفتن مراقبه باعث نورانی شدنمون میشه؟و این نورانیته به عشق تبدیل میشه و کسی که عاشقه فقط به محبوبش فکر و توجه میکنه؟
به نظرم بیا بریم یکی یکی هر چی توی دوره گذروندیمو عملیش کنیم....
زهرا گفت: اوهوم شاید باورت نشه ولی من با عمق وجودم این محبتو حس میکنم.

این همه زندگی کردیم این همه راه های مختلفو امتحان کردیم که آروم بگیریم بیا اینم امتحان کنیم بیا با وجود سختیاش خسته نشیم هوم؟
با همدیگه باشیم بهتر میریم جلو نظرت؟
چشای زهرا برقی زد و سرشو تکون داد و محکم گفت هستم تا تهش...
بعد یه نگاه به دور و بر کرد و با خوشحالی رو کرد بهم و گفت وای حال و هوای حرم جون میده برا سیر و سلوک و عزلت نشینی
آخ کاش مشهدی بودیما...هر لحظه دلمون می کشید می اومدیم و توی هوای محشرش نفس میکشیدیم
گفتم البته که نگاه استاد به عزلت یکمی فرق داشت...
گفتم زهرا نظرت چیه ۲ رکعت نماز زیارت به نیابت از همه ی بچه های بی نهایتی که نتونستن بیان مشهد بخونیم؟

زهرا موافقت کرد و با هم نماز رو زیر آسمون و روبروی گنبد طلایی شروع کردیم. 
بعد از نماز و یکم خلوت با آقا، زهرا گفت میرم از سقاخونه یه لیوان بیارم.
همین که از جاش بلند شد گوشیش به شدت از روی چادرش افتاد روی سنگپوش های حرم.
گوشیش رو برداشتیم یک ترک خیلی بزرگ برداشته بود...خیلی جا خورد و ناراحت شد آخه همین یک ماه پیش با کلی تلاش و پس انداز طولانی مدت گوشیش رو خریده بود.

اومدیم گلس رو از گوشی جدا کردیم تا ببینیم عمق فاجعه چقدره که دیدیم صفحه ی گوشی سالمه سالمه
زهرا خیییلی خوشحال شد با ذوق تمام گفت امام رضا نگهش داشت ها.

رفتیم سقا خونه و برگشتیم.

منصوره با وجد گفت واااای بچه ها استوری خانوم ایمان نژاد و دیدین؟
برامون با کلی احساس خوندش:
عابدي، در کوه لبنان بد مقيم

در بن غاري، چو اصحاب الرقيم

روي دل، از غير حق برتافته

گنج عزت را ز عزلت يافته

روزها، مي بود مشغول صيام

قرص ناني، مي رسيدش وقت شام
نصف آن شامش بدي، نصفي سحور
وز قناعت، داشت در دل صد سرور

بر همين منوال، حالش مي گذشت
نامدي زان کوه، هرگز سوي دشت

از قضا، يک شب نيامد آن رغيف

شد ز جوع، آن پارسا زار و نحيف

کرد مغرب را ادا، وآنگه عشاء

دل پر از وسواس، در فکر عشاء

بس که بود از بهر قوتش اضطراب

نه عبادت کرد عابد، شب، نه خواب

صبح چون شد، زان مقام دلپذير

بهر قوتي آمد آن عابد به زير

بود يک قريه، به قرب آن جبل

اهل آن قريه، همه گبر و دغل

عابد آمد بر در گبري ستاد

گبر او را يک دو نان جو بداد

بستد آن نان را و شکر او بگفت

وز وصول طعمه اش، خاطر شکفت
کرد آهنگ مقام خود دلير

تا کند افطار زان خبز شعير

در سراي گبر بد گرگين سگي

مانده از جوع، استخواني و رگي

پيش او، گر خط پرگاري کشي

شکل نان بيند، بميرد از خوشي

بر زبان گر بگذرد لفظ خبر
خبز پندار، رود هوشش ز سر

کلب، در دنبال عابد بو گرفت

آمدش دنبال و رخت او گرفت

زان دو نان، عابد يکي پيشش فکند

پس روان شد، تا نيابد زو گزند
سگ بخورد آن نان، وز پي آمدش

تا مگر، بار دگر آزاردش

عابد آن نان دگر، دادش روان

تا که از آزار او يابد امان
کلب خورد آن نان و از دنبال مرد

شد روان و روي خود واپس نکرد
همچو سايه، در پي او مي دويد

عف عفي مي کرد و رختش مي دريد
گفت عابد چون بديد آن ماجرا:

من سگي چون تو نديدم، بي حيا
صاحبت، غير دو نان جو نداد

وان دونان، خود بستدي، اي کج نهاد
ديگرم، از پي دويدن بهر چيست؟

وين همه، رختم دريدن بهر چيست؟
سگ، به نطق آمد که: اي صاحب کمال
بي حيا، من نيستم، چشمت بمال
هست، از وقتي که بودم من صغير
مسکنم، ويرانه اين گبر پير

گوسفندش را شباني مي کنم

خانه اش را پاسباني مي کنم

گاه گاهي، نيم نانم مي دهد

گاه، مشتي استخوانم مي دهد

گاه، غافل گردد از اطعام من

وز تغافل، تلخ گردد کام من
 
بگذرد بسيار، بر من صبح و شام
لا اري خبزا ولا القي الطعام
هفته هفته، بگذرد کاين ناتوان
ني ز نان يابد نشان، ني ز استخوان

گاه هم باشد، که پير پر محن

نان نيابد بهر خود، چه جاي من

چون که بر درگاه او پرورده ام

رو به درگاه دگر، ناورده ام

هست کارم، بر در اين پير گبر

گاه شکر نعمت او، گاه صبر

تا قمار عشق با او باختم

جز در او، من دري نشناختم

گه به چوبم مي زند، گه سنگها

از در او، من نمي گردم جدا

چونکه نامد يکي شبي نانت به دست

در بناي صبر تو آمد شکست

از در رزاق رو بر تافتي

بر در گبري روان بشتافتي

بهر ناني، دوست را بگذاشتي

کرده اي با دشمن او آشتي

خود بده انصاف، اي مرد گزين!

بي حياتر کيست؟ من يا تو؟ ببين

مرد عابد، زين سخن، مدهوش شد
دست را بر سر زد و از هوش شد

ای سگ نفس بهائي، ياد گير
!
اين قناعت، از سگ آن گبر پير





تایید

۱. توی همین گیر و دار یهو یه دانشجو که کنار من نشسته بود،
برگشت سمتمونو با یه خنده ی عجیب روی لبش گفت:
چه حوصله ای داشتی سر کلاسای دینی انقدر خوب گوش میدادی ما که همش خواب بودیم، 
بابا دنیا دو روزه باید فقط عشق و حال کرد
این سختیا چیه به خودتون میدین شماها..؟!

"در جواب این دوستمون در مورد رنج ها سختیای این راه و تعریف مراقبه چی میگی عزیزم؟ "
(20 نمره)



تایید

۲. دانشجو:
برای حس کردن این محبتی که گفتی باید بت بگم سرکارین بابا...
یه جو زود گذر و مقطعیه که از سرتون میفته.


"در مورد فطری بودن دین براش توضیح بده تا متوجه بشه غفلت خودش باعث مقطعی و جو تصور کردن این حس محبت شده."
(20 نمره)



تایید

۳. دانشجو:
اصلا تو که گفتی هر کی عاشقه فقط به محبوبش توجه میکنه..
.محبت و توجه خود تو به دوستت چی میگه این وسط؟

"به نظرت چی باید بهش بگیم؟"
(20 نمره)



تایید

۴. دانشجو:
این عزلت نشینی که گفتی چی هست؟مگه ۱۴۰۰ سال پیشه که برین تو غار بشینین؟!

وای خدایا انگار مغز شماها رو شستشو دادن...


"عزلت رو براش تعریف کن و بگو از چه چیزایی باید کناره گیری کرد و عزلت داشت"
(20 نمره)



تایید

۵. دانشجو:
توی همین دین و دم و دستگاهی که ازش دم میزنین گفتن یک ساعت تفکر بهتر از ۷۰ سال عبادت است...
پس چرا شماها به جای فکر کردن و تحلیل کردن نشستین اینجا و برای دوستاتون ۲ رکعت نماز زیارت خوندین؟!

دیدین خودتون هم قبول ندارین مسائل دینتون رو....

"در جواب ادعای این دوستمون جواب درست چی میتونه باشه؟"
(20 نمره)



تایید

۶. دانشجو:
منی که مث شماها انقدر دینی مو خوب نخوندم یادمه همش میگفتن دلبستگی نداشته باشین،
اون وقت شماها با این همه ادعاتون برای ترک برداشتن گوشی نزدیک بود سکته کنین..!خنده داره...

"به نظرتون داره درست میگه یا کار زهرا وقتی گوشیش افتاد کار درستی بود؟"
(20 نمره)



تایید

۷. دانشجو:
این شعری هم که خوندی نفهمیدم چی به چی بود خودتون فهمیدین یا الکی این همه ذوق کردین؟


"مفهوم استوری مربی چی میتونه باشه و ازش چی فهمیدی؟"
(20 نمره)



تایید

۸. دانشجو:
آقا اصلا هر چی گفتین قبول ولی برای منی که آب از سرم گذشته چه فرقی داره تهش چی میشه...

امثال من هیچی برای از دست دادن ندارن و الانم فکر نکنین اومدم حرم برای زیارت،اومدم برای خداحافظی...

تا حالا شده نتونی تو آینه به خودت نگا کنی؟
من دیگه حوصله تلاش کردن برا نجات خودم ندارم...


"چی میگین بهش..؟"
(20 نمره)



تایید

بعد از اینکه همگی زیارت کردیم،خانم چالشتری اومدن پیشمون و گفتن بچه ها بیاین چند دقیقه روی این عکس فکر کنیم و ببینیم با محتوای کدوم بخشِ دوره همخوانی داره..
دور هم نشستیم و شروع کردیم به بررسی این عکس و مرور کردیم تمام مباحث رو....

 
"به نظرتون این عکس با کدوم بخش از محتوای دوره همخوانی داره و کدوم قسمت از صحبت های استاد براتون تداعی میشه؟"
(20 نمره)
دریافت سوال 10



تایید